مسابقه هدایت

ذهنم پر از ریسمانه، هر حرف کوچکی یا تغییری توی تصمیم گیری ها، باعث میشه این ریسمان های کوچک به صورت زنجیره وار مرتعش بشن و همه چی شلوغ بشه... جوری که فقط یک مشت اصوات نامفهوم به گوشم برسه... نه یک سمفونی منظم. این رو میدونم که درک درستی از جایی که دارم توش قدم برمیدارم دارم. اینجا نه یک دشت بزرگ و مسابقه هدایت...ادامه مطلب

دیشب مستندی دیدم به نام شاعر بزرگ آزادی که در مورد زندگی شاملو بود. آدم های مختلف از سیمین بهبهانی گرفته تا محمود دولت آبادی در مورد شاملو و اینکه بزرگ ترین شاعر معاصر است صحبت میکردند. نوبت به کیارستمی که رسید گفت بهتر است شعری از شاملو بخوانم: هرگز از مرگ مسابقه هدایت...ادامه مطلب

همین اول یه خبر خوب که دارم برای مسابقه ی هدایت داستان می نویسم. از دیروز شروع کردم. با خودکار و روی کاغذ چون شنیدم وقتی اینطوری مینویسی دقت و وسواس بیشتری به خرج میدی.... یکی از دلیل هاش میتونه این باشه که خط زدن، جابه جا کردن و ... با خودکار به راحتی وقتی که تایپ میکنی نیست و سعی میکنی حساب شده ت مسابقه هدایت...ادامه مطلب

دیروز تا ساعت 7 سر کار بودم و وقتی رسیدم خونه هم کلی کار داشتم، برای همین فرصت نکردم رمان برفک رو بخونم. برفک نوشته دلیلو و ترجمه پیمان خاکساره. یک رمان پست مدرن که شخصیت اصلی اون استاد هیتلرشناسی هست! این آدم از ازدواج قبلی ش چند تا بچه داره و الان با زنی ازدواج کرده که اونم از ازدواج قبلی ش چند ت مسابقه هدایت...ادامه مطلب

1- امروز برای تزریق یه شادی کوچیک پنیر لیقوان با خودم اوردم ... پنیرهایی که سرکار بهمون میدن، لبنه س. بد نیست ولی من لیقوان بیشتر دوس دارم. بله پنیر لیقوان با نون سنگک 2- ماه رمضون هم تموم شد و هوس من به غذا کلا از بین رفت. الان فقط دلم شاید پیتزای سبزیجات بخواد، تازه اونم نه خیلی. 3- شبکه افق داره مسابقه هدایت...ادامه مطلب

اسکار وایلد میگوید به آدم‌ها ماسک بدهید و آن وقت آنها چهره‌ی واقعی خود را نشان میدهند؛ یعنی احساسات واقعی خودشان را بروز میدهند. این کاری‌ست که مثلا نویسنده‌ها انجام میدهند، خودشان را پشت شخصیت‌های داستان مخفی میکنند. و این شخصیت همیشه شخصیت اصلی داستان نیست. گاهی وقتی شخصیت اصلی داستان دارد در مسی مسابقه هدایت...ادامه مطلب

1- سردمه. انقدر که سرکار یه پتو دور خودم پیچیدم... نمیدونم چطور بچه ها میتونن انقدر مداوم زیر باد کولر گازی باشن و سردشون نشه و اتفاقا همیشه غر هم بزنن که گرمه گرمه. 2- از امروز تصمیم گرفتم جای روند اضافه وزن که دارم طی میکنم یک روند کاهش وزن رو داشته باشم بدون اینکه بهم فشار بیاد. برای شروع نون کم مسابقه هدایت...ادامه مطلب

عنوان این وبلاگ نشان میدهد که نویسنده دغدغه ی مسابقه ی هدایت را داشته است.  واقعیت این است که آنقدر این سیب چرخید تا زندگی من جوری شد که فرصت داشتم برای مسابقه ی هدایت بنویسم. آن هم خیلی فرصت و نوشتم ولی موفق نشدم. دوستانم از خواندن داستانم لذت بردند و همسرم هم آن را دوست داشت ولی خب آنها هیچ کدام جزو داوران مسابقه نبودند. البته روی من کم نشد و اصولاً ویژگی اصلی من این است که هیچ گاه رویم در زندگی کم نمیشود. این است که تصمیم گرفتم انقدر بنویسم تا بالاخره تندیس هدایت نصیبم شود. نمیدانم چرا گیر دادم به این مسابقه... یک جور برایم جنبه ی حیثیتی پیدا کرده. بگذریم. زندگی با شیب بسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسیار ملایم در جریان است. حالم خوب است، چون رابطه ام روز به روز با خدا بهتر میشود. چیزی که خیلی وقت بود ازش دور بودم. بعضی صفات اخلاقی خوب را دارم جایگزین بدها میکنم. زندگی برایم جز یک راه به سوی مرگ نیست که قرار است با دست پر بروم. ... دست پر در اینجا یعنی انسانی که ساخته ام و باید خوب باشد، هر روز بهتر شود. مسابقه هدایت...ادامه مطلب

- هزار تا کار دارم... از اینجا مستقیم باید برم فروشگاه.. بعد اتوشویی.. بعد شام درست کنم. خوراک لوبیا سبز، نماز بخونم... تا برسم به برفک عزیزم. دیگه دارم باهاش ارتباط برقرار میکنم. لامصب 100 صفحه طول کشید تا این ارتباط شکل بگیره ولی برقرار شد بالاخره. از اون کتاب هایی هست که باید دوبار خوند. کارهای ورک شاپ هم خوب پیش میره. امروز کدهایی که میخوام اجرا کنم و توضیح بدم رو دارم جمع آوری میکنم. میت گفت یه سی دی زومبا یا همچین چیزی داره که یه جور ورزشه باید ازش بگیرم. کارم دراومده. امروز این شعر گروه queen توی سرم میچرخید: Empty spaces, what are we living for Abandoned places, I guess we know the score On a مسابقه هدایت...ادامه مطلب

مسابقه هدایت...